☂ ميمونيم تا ابد ☂

پنجره ها کلافه اند از سنگینی ِ نگاه منتظرم اگر نمی آیی ، اینقدر پنجره ها را زجــــر ندهم ، چشم هایم به جهنم

خانـ ه لینـ ک ایمیـ لـ پروفایـ لـ طـراح

 

زخم های بی نظیری به تن دارم ...

اما تو مهربان ترینشان بودی ...

عمیق ترینشان ...

دردناک ترینشان ...

با این حال :

عزیز ترینشان ...

بعد از تو آدم ها ،

تنها خراشی بودند بر من،

که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند !

عشق من ،

خنجرت کولاک کرد ...

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

♥ دو شنبه 4 تير 1392 21:20 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 تــَمآم هوآ رآ بو مـے کشم ،

چشم مـےدوزم ،

زل مـے زنم …

انگشتم رآ بر لبآטּ زمیـטּ مے گذآرم :

” هــــیس " …

!مـے خوآهم رد نفس هآیش بـﮧ گوش برسد…!”

امآ…!

گوشم درد مـےگیرد از ایـטּ همـﮧ بـے صدآیـے ،

دل تنگـے هآیم را مچالـﮧ مـے کنم و

پرت مـے کنم سمت آسمآטּ!

دلوآپس تو مـے شوم کـﮧ کجآے قصـﮧ مآטּ سکوت کرده ایـے ...

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

♥ دو شنبه 6 تير 1392 21:13 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 متــــــــاسفم .…

نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست .…

نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم ….

متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را ….

از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم ….

تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم ....

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

♥ دو شنبه 13 تير 1392 21:10 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

 ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮاﻧﯽ ﯾك ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺭا ﻣﺜﻞ ﺁﺩﻡ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪهي ، ﺑﯿﺨﻮﺩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﺷﺮﻭﻋﺶ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ!

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻌﻬﺪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻭ ﺗﻨﻮﻉ ﻃﻠﺒﯽ ﺩﺍﺭد خفه‌ات مي‌كند ، ﺑﯿﺨﻮﺩ ﻣیکنی همان ﺍﻭﻝﺍﺯ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺣﺮﻑ ﻣیزﻧﯽ ﻭ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﻟﮑﯽ مي‌دهي ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺖ!

ﻭﻗﺘﯽ يك ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ميﺧﻮﺍﯼ ﺯﯾﺮﺁﺑﯽ ﺑﺮوﯼ ، ﺑﯿﺨﻮﺩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ‌ﮔﯿﺮﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﻭ ﺭﻭي ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻠﺖ ﻋﯿﺐ مي‌گذاري!

ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺟﻮﺩش را ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻭ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮاﻧﯽ يك ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺭا تمام ﮐﻨﯽ ، ﺑﯿﺨﻮﺩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ طرفت را ﺑﯿﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﺮوﯼ!

ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﯼ ﻭ ﮔﻨﺪ ﺯﺩﯼ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻃﺮﻓﺖ ﻭ ﻃﺮﻑ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ كرد ﻭ برگشت ﺑﻪ زندگي‌اش،ديگر بيخود ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ يك ﺳﺎﻝ حالش را ﻣﯽ‌ﭘﺮﺳﯽ!

ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ:

ﺍﮔﻪ كسي را داريد ﮐﻪ"آدم است"ﻭ مردانه با شماست، ﻧﮕﻬﺶ داريد ...

♥ یک شنبه 22 تير 1392 12:39 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


می‌ترسم از بعضی آدم‌ها ...

آدم‌هایی که امروز دوستت دارند و فردا بدون هیچ توضیحی رهایت می‌کنند ...

آدم‌هایی که امروز پای درد دلت می‌نشینند و فردا بی رحمانه قضاوتت می‌کنند ...

آدم‌هایی که امروز لبخندشان را می‌بینی و فردا خشم و قهرشان را ...

آدم‌هایی که امروز قدرشناس محبتت هستند و فردا طلبکارآن ...

آدم‌هایی که امروز با تعریف‌هایشان تو را به عرش می‌برند و فردا سخت بر زمینت می‌زنند ...

آدم‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کنند ، امروز سفیدند، فردا خاکستری، پس فردا سیاه ...

آدم‌هایی که فقط ظاهراً آدمند ...

 

آدم هایی که شبیه مداد رنگی‌های دوران بچگی‌مان!! هر چه بخواهند می‌کشند، هر رنگ که بخواهند می‌زنند

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

 

♥ چهار شنبه 14 تير 1392 12:38 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


نگاه کن...

 نگاه کن غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود؟

 چگونه سایه ی سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود؟

 نگاه کن تمام هستی ام خراب می شود

 شراره ای مرا به کام می کشد

 به اوج می برد....

 نگاه کن!!!

 

♥ سه شنبه 21 تير 1392 14:52 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


میان من وتو فاصله ایست به پهنای یک عمر 

زیاد که نیست؟ چه رنجی میکشم من!

چه تحملی میکنی تو....!

اغوشمان باز خواهد بود برای رسیدن!

خسته که نمی شوی؟

چه اگر برسم....چه اگر نرسی

چه اگر نیایم ....چه اگر نیایی

چه اگر نباشم...چه اگر نباشی

بگو که روزی به هم می رسیم،

بگو که هستی،

همین.....!

 

♥ سه شنبه 21 تير 1392 14:43 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت شنیدم، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود اما طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد از آن نوعی که من بودم 
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند 
شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده 
و یک دم هم نیاسوده
که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من 
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و 
به ره افتاد و او می رفت و من در دست او بودم 
و او هر لحظه سر را رو به بالاها 
تشکر می کرد پس از چندی
هوا چون کوره آتش زمین می سوخت 
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت 
به لب هایی که تاول داشت گفت: اما چه باید کرد؟ 
در این صحرا که آبی نیست 
به جانم هیچ تابی نیست 
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من 
برای دلبرم هرگز دوایی نیست 
و از این گل که جایی نیست
خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و 
من در دست او بودم و حالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟ 
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت 
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد 
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد، آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت 
نشست و سینه را با سنگ خارایی 
ز هم بشکافت! ز هم بشکافت!
اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد 
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد 
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را 
به من می داد و بر لب های او فریاد 
بمان ای گل که تو تاج سرم هستی 
دوای دلبرم هستی بمان ای گل
و من ماندم نشان عشق و شیدایی 
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
♥ سه شنبه 21 تير 1392 14:35 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

گفته بودي بر مي گردي،

آنقدر زود كه هنوز ماهي ها بيدار نشده باشند،

ومن سالهاست كه در كنار حوض خانه نشسته ام،

و براي ماهي ها لالايي مي خوانم!

مهلانوشت:خییییییلی بی وفا و مسخره ای ن گ ا ر

♥ سه شنبه 20 تير 1392 14:31 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


         

چه سخت است تشييع عشق بر شانه هاي فراموشي ،

          و چه سخت است سپردن دل به قبرستان جدايي ،

وقتي ميداني هیچکس نيست تارهگذري بر بيكسان فاتحه اي بخواند

 

♥ سه شنبه 20 تير 1392 14:23 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

ماهیگیر دلش سوخت ،

این بار ماهی بود که از ،

تنــــــ *:( ــــــــهایی

قلاب را رها نمیکرد ...

♥ سه شنبه 20 تير 1392 14:18 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

              خـدای من

 دسـتانــــت که در دستان من  باشد

 

 

هیچ کس مرا دست کم نمیگیرد
*:) این ِ
 
 
 
♥ سه شنبه 20 تير 1392 14:10 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 


خدا زمین را مدور افرید،

تا به انسان ها بگوید:

همان لحظه ای که تصور میکنی به اخر دنیا رسیدی،

درست در لحظه ی آغاز هستی

مهلانوشت :خداجونم عاشقتم *:)

 

 

♥ سه شنبه 20 تير 1392 14:6 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

یک رنگ که باشی چشمشان را می زنی 

خسته می شونداز رنگ تکراریت

این روزها دوره ی رنگین کمان هاست

 

♥ یک شنبه 22 تير 1392 17:42 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

 

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..

 

زندگی کوتاه است ..

پس به زندگی ات عشق بورز ..

 

خوشحال باش .. و لبخند بزن ..

 فقط برای خودت زندگی کن..

 

قبل از اینکه صحبت کنی  گوش کن

قبل از اینکه بنویسی  فکر کن

 

قبل از اینکه خرج کنی درآمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی ببخش

 

قبل از اینکه صدمه بزنی  احساس کن

قبل از تنفر عشق بورز

 

زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و..

 لذت ببر..

 

♥ یک شنبه 22 تير 1392 17:41 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

خدایا مرا ببخش ....

به خاطر تمام درهایی که کوبیدم....

و خانه ی تو نبود....

 

 

♥ یک شنبه 21 تير 1392 17:27 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

خداوندا

دقیق یادم نیست ...

آخرین بار کی خود را پیدا کردم

   اما خوب یادم هست 

هرگاه که گم شدم ،

 دستمدر دست تو نبود

♥ یک شنبه 21 تير 1392 17:26 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

خدای من...!!!

من نه لیلی ام،نه مجنون در راه تو...

من گمشده ام...

 پیدایم می کنی؟؟؟

♥ یک شنبه 20 تير 1392 17:25 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


خدایا...

به من رفیقی بده...

که با من گریه کنه...

دوستی که با من بخندد را،

خودم پیدا خواهم کرد...

 

♥ یک شنبه 20 تير 1392 17:23 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

آدم هر چند وقت یک بار باید

یک سر به دفترچه تلفنش بزند!

آن‌جاست که می‌تواند کلی گمشده پیدا کند،

آن‌جاست که وقتی به گذشته فکر می‌کند،

دلش ابری نمی‌شود، 

 چشماش بارانی نمی‌شود،

آن‌جاست که از فکر کردن به گذشته‌ها نمی‌ترسد.

 

 

♥ یک شنبه 20 تير 1392 17:21 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


وقتی تنهایی.....

  بدون خدا همه رو بیرون کرده،

تا خودت باشی و خودش!

 

♥ یک شنبه 19 تير 1392 17:19 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد 
و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض 
تا بیاید از راه 
از خم پیچک نیلوفرها 
روی موهای سرت بنشیند 
یا که از قطره آب کف دستت بخورد 
گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ...

 

♥ یک شنبه 17 تير 1392 17:9 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


گـــــاهی اوقات یــــاد بعضی ها

ناخودآگاه لبخنـــــدی روی لبانت مینشاند،

چقدر زیباست این لبخندهــــا

و چــــه دوست داشتنی اند این بعضی هــــا

 

♥ یک شنبه 17 تير 1392 17:8 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥


 

این وبلاگ چند روز پیش می خواست حذف بشه ولی من پشیمون شدم ، نه اینکه دلم نیاد ، نه فقط دوست نداشتم از روی عصبانیت تصمیم بگیرم ...

از این به بعد همه چیز برام تموم شده است ...

همه جور مطلبی که خودم دوست دارم ، توش میذارم ...

از این به بعد خودم هستم و تنهایی هام ...

♥ یک شنبه 15 تير 1392 17:3 بـ ه دستانــ مــــــ●•.ــــــآ ♀♥♀ تــَــــــــ{ آ } ♥




طراح : صـ♥ـدفــ